امیدوارم لحظات خوبی را در وبلاگم داشته باشید.
درباره وبلاگ


Hello and welcome to my blog, I am waiting for your comments., Please see the next page. سلام به وبلاگ من خوش آمدید منتظر نظراتتون هستم.لطفا از صفحات بعدی هم دیدن کنید.

پيوندها
عاشقانه های من از خدا میگویند
دهکده ی حجاب
ساحل تنهايي
عاشقانه های من از خدا می گویند
ادبیات هفتم ریحانه النبی
king world
خيلي باحال
پرواز
مرد هميشه آبي
.::دنیای عجیب ققنوس::.
ايثار و شهادت
رضا و بــــروبـــــچ
،،، نمــــکـدون ،،،
درد دل
❁◕ ‿ ◕❁ با خنده وارد شو و بخند ❁◕ ‿ ◕❁
متن هاي زيبا
-السلام و عليك يا ابا صالح المهدي[[عج]]-
اشعار و سخنان زيبا
كلبه مجازي مهدي
(``·._.• آبگوشت برگر •._.·``)
دنياي من - دنياي ما
بیا و بخند
آقا پسر
تسنيم
پسر زابلي
دنياي من باش
دنياي زندگي
پادگان شهيدان دوران
*دوست*
چرخ و فلك
منتظران مهدي
غيرت
گروه اینترنتی منتظران آقا
سمت خدا
دستان سيستاني
#*چشم های تو*#
اميد
با لبخند وارد شويد!
آفتاب مهرباني
عاشورا و حجاب
دیوونه ی حسین
لبخند خدا و بندگی من
یاقوت آبی
رنگارنگ
دلنوشته های یک دختر
دریای طوفانی
بکارت قلم
مطالب جالب و خواندنی
مطالب جالب،خواندنی و طنز
دنیای من^_^
مهاجرت
on5.ir
.: اوه یس موزیک :.
جملات زیبا(رسول ترک)
مطالب مذهبی
ردیاب جی پی اس ماشین
ارم زوتی z300
جلو پنجره زوتی

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان امیدوارم لحظات خوبی را در وبلاگم داشته باشید. و آدرس rogayyeh.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









نويسندگان
Rogayyeh

آخرین مطالب


 
سه شنبه 16 تير 1394برچسب:مولا علی,امام علی,امیر المومنین,شهادت امام علی, :: 16:53 :: نويسنده : Rogayyeh
, از دانایی پرسیدم 
نظر شما در مورد مولا علی (ع) چیه؟

ایشان پرسید : بهترین مکان کجاست ؟
گفتم : مسجد

پرسید : بهترین جای مسجد کجاست ؟
گفتم : محراب

پرسید : بهترین عمل چیه؟
گفتم : نماز

پرسید : بهترین نماز ؟
 گفتم نماز صبح 

پرسید : بهترین قسمت نماز؟
 گفتم: سجده

پرسید : بهترین قسمت بدن ؟ 
گفتم : سر

پرسید : بهترین قسمت سر ؟ 
گفتم پیشانی

پرسید : بهترین ماه؟
 گفتم رمضان

پرسید : بهترین شب؟ 
گفتم شب قدر

پرسید : بهترین نحوه مردن ؟
 گفتم شهادت

آنوقت به من گفت :
 مولا علی در ماه رمضان در شب قدر در مسجد در محراب مسجد ،
در حال نماز ، 
نماز صبح در سجده نماز فرق مبارکش شکافت !

یعنی هنوز مات و مبهوت این نتیجه گیری بسیار زیبا هستم‌

 
سه شنبه 16 تير 1394برچسب:شهدا,تفحص,شهید سید ابراهیم اسماعیل زاده موسوی, :: 16:49 :: نويسنده : Rogayyeh
 
 
طی عملیات تفحص، در منطقه چیلات، پیکر دو شهید پیدا شد... 
یکی از این شهدا نشسته بود و با لباس و تجهیزات کامل به دیوار تکیه داده بود. لباس زمستانی هم تنش بود و سر شهید دیگري را كه لای پتو پیچیده شده بود را بر دامن داشت, معلوم بود که شهيد دراز کش مجروح شده بوده است. خوب، پلاک داشتند، پلاک ها را دیدیم که بصورت پشت سر هم است. 555 و 556 . فهمیدیم که آنها با هم پلاک گرفته اند. معمولا اینها که با هم خیلی رفیق بودند، با هم می رفتند پلاک می گرفتند. اسامی را مراجعه کردیم در کامپیوتر. دیدیم که آن شهیدی که نشسته است، پدر است و آن شهیدی که درازکش است، پسر است...
 پدری سر پسر را به دامن گرفته است...
شهید سید ابراهیم اسماعیل زاده موسوی پدر و سید حسین اسماعیل زاده پسر است اهل روستای باقر تنگه بابلسر...


 
سه شنبه 16 تير 1394برچسب:علامه امینی,امام علی,استدلال, :: 16:45 :: نويسنده : Rogayyeh

زمانی علمای اهل تسنن مرحوم علامه امینی (صاحب کتاب الغدیر) را برای صرف شام دعوت می کنند. اما علامه امینی امتناع می ورزد و قبول نمی کند . آنها اصرار می کنند که علامه امینی را به مجلس خود ببرند.
به علت اصرار زیاد علامه امینی دعوت را می پذیرد و شرط می گذارد که فقط صرف شام باشد وهیچ گونه بحثی صورت نگیرد آنها نیز می پذیرند. پس از صرف شام یکی از علمای اهل سنت که در آن جمع زیادی از علما نشسته بود (حدود 70 الی 80 نفر) می خواست بحث را شروع کند که علامه امینی گفت : قرار ما این بود که بحثی صورت نگیرد 
اما باز آنها گفتند : پس برای متبرک شدن جلسه از همین جا هر نفر یک حدیث نقل کند تا مجلس نورانی گردد. ضمناً تمام حضار درجلسه حافظ حدیث بودند و حافظ حدیث به کسی گفته می شود که صد هزار حدیث حفظ باشد. آنان شروع کردند یکی یکی حدیث نقل کردند تا اینکه نوبت به علامه امینی رسید . علامه به آنها گفت شرطم بر گفتن حدیث این است که ابتدا همگی بر معتبر بودن یا نبودن سند حدیث اقرار کنید . همه قبول کردند . سپس علامه امینی فرمود : قال رسول الله (صلوات الله علیه ) : من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه : هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است .سپس از تک تک حضار در جلسه در رابطه با معتبر بودن حدیث اقرار گرفت و همه حدیث را تایید کردند . 
سپس گفت حال که همه حدیث را تایید کردید یک سوال از شما دارم ، بعد از کل جمع پرسید : 
آیا فاطمه الزهرا ( سلام الله علیها ) امام زمان خود را می شناخت یا نمی شناخت ... ؟ 
اگر می شناخت ، امام زمان فاطمه ( سلام الله علیها ) چه کسی بود ؟ 
تمام حضار مجلس به مدت ربع ساعت ، بیست دقیقه ساکت شدند و سرشان را به زیر انداختند و چون جوابی برای گفتن نداشتند یکی یکی جلسه را ترک کردند و با خود می گفتند اگر بگوییم نمیشناخت ، پس باید بگوییم که فاطمه ( سلام الله علیها ) کافر از دنیا رفته است و حاشا که سیده نساء العالمین کافر از دنیا رفته باشد و اگر بگوییم می شناخت چگونه بگوییم امام زمانش ابوبکر بوده ؟ در حالی که بخاری ( از سرشناس ترین علمای اهل سنت ) گفته : ماتت و هی ساخطه علیهما - فاطمه ( سلام الله علیها ) در حالی از دنیا رفت که به سختی ار ابوبکر غضبناک بود "و چون مجبور می شدند بر حقانیت و امامت علی بن ابیطالب (علیه السلام ) اقرار بورزند سکوت کرده و جلسه را با خجالت ترک کردند.

 
سه شنبه 16 تير 1394برچسب:شهادت امام علی,متن,امیر المومنین, :: 16:39 :: نويسنده : Rogayyeh

 

دل را ز شرار عشق سوزاند علی(ع)

یک عمر غریب شهر خود ماند علی(ع)

وقتی که شکافت فرق او در محراب

گفتند مگر نماز می خواند علی(ع) . . .

 

 

شهادت امیر خوبی ها تسلیت باد

 
شنبه 6 تير 1394برچسب:وفات حضرت خدیجه,حضرت خدیجه, :: 19:29 :: نويسنده : Rogayyeh

 

سال دهم بعثت: وفات حضرت خديجه كبري(س).

اُمّ المؤمنين، حضرت خديجه كبري(س) دختر

خويلد بن اسدبن عبدالعزي نخستين همسر

رسول خدا(ص)، از زنان شريف، اصيل و نامدار

عرب و اسلام مي باشد. وي با اين كه در عصر

جاهليت، در مكه معظمه ديده به جهان گشود و

در آن شهر قبيله گرا و طايفه مدار رشد و كمال

يافت، در عفت، نجابت، طهارت، سخاوت،

حسن معاشرت، صميميت، صداقت، مهر و وفا

با همسر، كم نظير بود و وي را در آن عصر،

طاهره و سيده نساء قريش مي خواندند و در

اسلام يكي از چهار بانويي كه بر تمام بانوان

بهشت فضيلت و برتري دارند، شناخته شد و

جز دختر ارجمندش حضرت فاطمه زهرا(س)،

هيچ بانويي اين مقام و فضيلت را نيافت.(1)

وي پيش از ازدواج با رسول خدا(ص)، در آغاز

با هند بن بناس تميمي، معروف به "ابوهاله" و پس از وي با عتيق بن عابد مخزومي ازدواج

كرد و از هر دوي آن ها داراي فرزند شد. پس از

مرگ همسر دوم، خديجه كبري(س) با درايت و

خردمندي خويش صاحب دارايي فراوان شد و

كاروان هاي متعددي براي بازرگاني به راه

انداخت.

حضرت محمد(ص) كه پيش از بعثت، بنا به

سفارش عمويش ابوطالب(ع) در يكي از

سفرهاي كارگزاران خديجه شركت كرد و سود

فراواني نصيب وي نموده بود، علاقه خديجه

را به خويش جلب و زمينه ازدواج با وي را

فراهم كرد.

خديجه كبري(س) در چهل سالگي با امين

قريش، حضرت محمد(ص) كه در سنّ بيست و

پنج سالگي بود ازدواج كرد(2) و زندگي

شرافتمندانه و اصيلي را پايه ريزي كردند، كه

در تاريخ بشريت بي همتا و بي مانند است.

خديجه كبري(س) به پيامبر(ص) عشق و علاقه

ويژه اي داشت و هنگامي كه آن حضرت

مبعوث به رسالت شد، تمام توان و دارايي هاي

خويش را در اختيار آن حضرت گذاشت، تا در

راه اسلام و باروري آن هزينه كند. او نخستين

زني بود كه به آن حضرت ايمان آورد و در اين

راه مشقت ها و آزارهاي فراواني از سوي

قريش و اهالي مكه متحمل گرديد.(3)

وي تا زنده بود، در تمام صحنه ها يار و ياور

رسول خدا(ص) و موجب تسلي قلب شريف آن

حضرت بود و در روزگار سخت تبعيد در شعب ابي طالب، هيچ گاه آن حضرت را تنها نگذاشت

و با تمام وجود از وي پشتيباني و نگه باني مي

كرد.

سرانجام اين بانوي فداكار، پس از يك عمر

تلاش و كوشش و 25 سال خدمت به رسول

گرامي(ص) و دين مبين اسلام، پس از بازگشت

از محاصره قريش در شعب ابي طالب به مكه

معظمه، در دهم رمضان سال دهم بعثت، جان

به جان آفرينان تسليم و روح مطهرش به اعلي

عليين عروج نمود.

پيامبراكرم(ص) در مدت كوتاهي، دو يار و

پشتيبان خويش، يعني عمويش ابوطالب و

پس از وي، خديجه كبري(س) را از دست داد و

از اين باب، بسيار اندوهگين و ماتم زده بودو

روزگار سختي را پشت سر مي گذاشت. به

همين جهت، آن سال را "عام الحزن" ]سال

اندوه[ ناميدند.

پس از غسل و كفن بدن مطهر خديجه

كبري(س)، پيامبر(ص) وي را در حجون مكه به

خاك سپرد.(4)

خديجه(س) در خانه پيامبر(ص) داراي دو پسر

به نام هاي قاسم و عبدالله ]معروف به طيب و

طاهر[ و چهار دختر به نام هاي زينب، رقيه، ام

كلثوم و حضرت فاطمه زهرا(س) گرديد.(5)

پيامبراكرم(ص) در شأن همسرش خديجه(س)

فرمود: سوگند به خدا، پروردگار كسي را بهتر

از خديجه نصيبم نكرد. زيرا در حالي كه مردم،

كفر مي ورزيدند، او به من ايمان آورد؛ در حالي

كه مردم تكذيبم مي كردند، او مرا تصديق كرد؛

در حالي كه مردم محرومم كرده بودند، او با

دارايي هاي خود با من مساوات كرد و خداوند

از او به من فرزنداني عطا كرد، كه از ساير

همسرانم چنين موهبتي نصيبم نشد.(6)

 

1- رمضان در تاريخ (لطف الله صافي گلپايگاني)، ص 66

2- تذكره الخواص (ابن جوزي)، ص 271؛ كشف الغمه (علي بن عيسي اربلي)، ج2، ص 79

3- رمضان در تاريخ، ص 72

4- رمضان در تاريخ، ص 64؛ تاريخ اليعقوبي، ج2، ص 35؛ المنتخب من ذيل المذيل (طبري)، ص 86؛ البدايه و النهايه (ابن كثير)، ج3، ص 156؛ كشف الغمه، ج2، ص 79

5- منتهي الآمال (شيخ عباس قمي)، ج1، ص 108؛ زندگاني چهارده معصوم(ع) (ترجمه اعلام الوري)، ص 211

6- تذكره الخواص، ص 273؛ رمضان در تاريخ، ص 76؛ كشف الغمه، ج2، ص 78

 

 
 
شنبه 6 تير 1394برچسب:زندگی زیباست,زندگی,خوبی,عکس,, :: 19:19 :: نويسنده : Rogayyeh
 
زندگی زیباست، تماشاییست!

چرا زیبا نمی بینیم؟!

چرا گاهی به پای این همه خوبی نمی شینیم؟!

چرا با هم نمی خندیم؟!

مگر دنیا چه کم دارد؟!

ببین این آسمان آبیست...
 
ببین دنیای ما آکنده از پاکی ست...
 
و خوبی تا ابد پاینده می ماند...

تو باور کن...

همین کافیست!!!
 
شنبه 6 تير 1394برچسب:معنای انسانیت,گاندی,هند,قضاوت,تحمل,انگلیسی ها, :: 19:15 :: نويسنده : Rogayyeh
ﻣﯿﮕﻦ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﮔﺎﻧﺪﯼ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﺧﻮﺩﺷﻮ ﺑﻪ ﺟﻠﺴﻪ ﺍﯼ ﺑﺮﺳﻮﻧﻪ
ﮐﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻮﺩ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﺍﺯ ﺣﻖ ﻣﻠﺘﺶ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﻫﺎ ﺩﻓﺎﻉ ﮐﻨﻪ
ﺑﻪ ﻗﻄﺎﺭ ﺩﯾﺮ ﻣﯿﺮﺳﻪ ﻭ ﻗﻄﺎﺭ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺣﺮﮐﺖ ﺑﻮﺩﻩ ﮐﻪ ﻣﺠﺒﻮﺭ
ﻣﯿﺸﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻗﻄﺎﺭ ﺑﺪﻭﻩ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺑﻪ ﻗﻄﺎﺭ ﻣﯿﺮﺳﻪ ﻭ ﺳﻮﺍﺭ ﻣﯿﺸﻪ
ﺍﻣﺎ ﯾﮏ ﻟﻨﮕﻪ ﮐﻔﺸﺶ ﺍﺯ ﭘﺎﺵ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﺩ ﻭ ﻣﯿﻔﺘﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﺭﯾﻞ ﻭ
ﺧﻮﺩﺵ ﺍﻭﻥ ﯾﮑﯽ ﻟﻨﮕﻪ ﺭﻭ ﻫﻢ ﻣﯿﻨﺪﺍﺯﻩ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺮﺳﻪ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﻭ
ﻭﺍﺭﺩ ﺟﻠﺴﻪ ﻣﯿﺸﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺣﻀﺎﺭ ﺑﻪ ﮔﺎﻧﺪﯼ ﭘﺎﺑﺮﻫﻨﻪ ﻣﯿﺨﻨﺪﻥ ﻭ ﯾﮑﯽ
ﺍﺯ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯿﻬﺎ ﻣﯿﮕﻪ ﺁﻗﺎﯼ ﮔﺎﻧﺪﯼ ﮐﻔﺸﻬﺎﯾﺘﺎﻥ ﮐﻮ؟ ﻧﮑﻨﻪ ﺑﺎ ﭘﺎﯼ
ﺑﺮﻫﻨﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﯾﻦ ﺍﺯ ﺣﻘﻮﻕ ﻣﻠﺘﺘﻮﻥ ﺩﻓﺎﻉ ﮐﻨﯿﺪ؟ !!! ﻣﺠﺪﺩﺍ ﻫﻤﻪ
ﺧﻨﺪﻩ ﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﻭ ﻃﻮﻻﻧﯽ ﺳﺮ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻭ ﮔﺎﻧﺪﯼ ﺑﺎ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺁﺭﺍﻡ ﻭ
ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺑﺮ ﻟﺐ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻧﻈﺎﺭﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻭﻗﺘﯽ ﺧﻨﺪﻩ ﯼ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ
ﮔﺎﻧﺪﯼ ﮔﻔﺖ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﻋﻠﺖ ﺗﺎﺧﯿﺮ ﺑﺪﻧﺒﺎﻝ ﻗﻄﺎﺭ ﻣﯿﺪﻭﯾﺪﻡ ﺗﺎ ﺑﻪ
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﺮﺳﻢ ﯾﮏ ﻟﻨﮕﻪ ﮐﻔﺸﻢ ﺍﺯ ﭘﺎﯾﻢ ﺩﺭ ﺁﻣﺪ ﻭ ﻣﻦ ﺁﻥ ﯾﮑﯽ ﻟﻨﮕﻪ ﺭﺍ
ﻧﯿﺰ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩﻡ ﻭ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻟﻨﮕﻪ ﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﭘﺎﺑﺮﻫﻨﻪ ﺍﯼ
ﭘﯿﺪﺍﯾﺸﺎﻥ ﮐﺮﺩ ﯾﮏ ﺟﻔﺖ ﮐﻔﺶ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻧﻪ ﯾﮏ ﻟﻨﮕﻪ ...
ﺳﮑﻮﺕ ﻣﺮﮔﺒﺎﺭﯼ ﺳﺎﻟﻦ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﮔﺮﻓﺖ ...
ﺁﺭﯼ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﺍﻧﺴﺎﻧﯿﺖ
ﻻﺯﻡ ﻧﯿﺴﺖ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ "ﺗﺤﻤﻞ " ﮐﻨﯿﻢ، ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ " ﻗﻀﺎﻭﺕ " ﻧﮑﻨﯿﻢ
 
 
 
                           « ... ای علی!
 
 
همیشه فکر می کردم که تو بر مرگ من مرثیه خواهی گفت و چقدر متاثرم
 
که اکنون من بر تو مرثیه می خوانم.

  ای علی! من آمده ام که بر حال زار خود گریه کنم. زیرا تو بزرگ تر از آنی
 
که به گریه و لابه ما احتیاج داشته باشی.

  ای علی! تو مرا با خویشتن خویش آشنا کردی. من از خود بیگانه بودم.
 
همه ابعاد معنوی و روحی خود را نمی دانستم. تو دریچه ای به سوی من باز
 
کردی و مرا به دیدار این بوستان شور انگیز بردی و زشتی ها و زیبایی های
 
آن را به من نشان دادی.

  و تو ای خدای بزرگ! علی را به من هدیه دادی تا راه و رسم عشق بازی و
 
فداکاری را به ما بیاموزاند. چون شمع بسوزد و راه ما را روشن کند و ما به
 
عنوان بهترین و ارزنده ترین هدیه خود او را به تو تقدیم می کنیم تا در
 
ملکوت اعلای تو بیاساید و زندگی جاوید خود را آغاز کند...»
 
جمعه 5 تير 1394برچسب:چند ایه ی زیبا,ایات زیبا,قران,خدا, :: 13:18 :: نويسنده : Rogayyeh
چند آيه زيبا : 
 
گفتم: خدا آخه این همه سختی؟ چرا؟
گفت: «انَّ مع العسر یسرا»
"قطعا به دنبال هر سختی، آسانی است.(انشراح/6)
*
گفتم: واقعا؟!
گفت: «فإنَّ مع العسر یسرا»
حتما به دنبال هر سختی، آسانی است.(انشراح/7)
*
گفتم: خب خسته شدم دیگه...
گفت: «لاتـقـنطوا من رحمة الله»
از رحمت من ناامید نشو.(زمر/53)
*
گفتم: انگار منو فراموش کردی!
گفت:«اذکرونی اذکرکم»
منو یاد کن تا یادت باشم.
*
گفتم: تا کی باید صبر کرد؟!
گفت: « وَ ما یدریک لَعلَّ السّاعة تکون قریبا»
تو چه می دانی، شاید موعدش نزدیک باشد.(احزاب/63)
«انّی اعلم ما لاتعلمون»
من چیزایی میدونم که شما نمی دونید.(بقره/ 30)
*
گفتم: تو بزرگی و نزدیکیت برای من کوچک، خیلی دوره! تا اون موقع چی کار کنم؟
گفت: « و اتّبع ما یوحی الیک و اصبر حتی یحکم الله»
حرف هایی که بهت زدمو گوش کن، و صبر کن ببین چی حکم می کنم.
(یونس/ 109)
*
ناخواسته گفتم: الهی و ربّی من لی غیرک (خدایا آخه من غیر تو کیو دارم؟!)
گفت: «الیس الله بکاف عبده»
من هم برای تو کافی ام.(زمر/36)
 
 
 
امام صادق علیه السلام می فرمودند : آب گرم موقع افطار
۱ ) کبد را شستشو می دهد
۲) دهان را خوشبو می سازد
۳) دندانها را محکم میکند
۴) باعث تقویت چشم میگردد
۵) معده را شستشو میدهد
۶) آرام کننده رگهای به هیجان آمده است
۷) صفرا را می برد
۸) بلغم را برطرف می کند
۹) حرارت معده را فرو می نشاند
۰۱) دردسر را آرامش می بخشد.
 
پنج شنبه 4 تير 1394برچسب:صحیفه سجادیه,نیایش,نیایش زیبا,امام سجاد, :: 14:54 :: نويسنده : Rogayyeh
نيايشی زيبا از آقا امام سجآد (ع):
الهي
دردهايي هست كه نمي توان گفت
و گفتني هايي هست كه هيچ قلبي محرم آن نيست

الهي
اشك هايي هست كه با هيچ دوستي نمي توان ريخت
و زخم هايي هست كه هيچ مرحمي آنرا التيام نمي بخشد
و تنهايي هايي هست كه هيچ جمعي آنرا پر نمي كند

الهي
پرسش هايي هست كه جز تو كسي قادر به پاسخ دادنش نيست
دردهايي هست كه جز تو كسي آنرا نمي گشايد
قصد هايي هست كه جز به توفيق تو ميسر نمي شود

الهي 
تلاش هايي هست كه جز به مدد تو ثمر نمي بخشد
تغييراتي هست كه جز به تقدير تو ممكن نيست
و دعاهايي هست كه جز به آمين تو اجابت نمي شود

الهي
قدم هاي گمشده اي دارم كه تنها هدايتگرش تويي
و به آزمون هايي دچارم كه اگر دستم نگيري و مرا به آنها محك بزني، شرمنده خواهم شد.

الهي
با اين همه باكي نيست
زيرا من همچو تويي دارم
تويي كه همانندي نداري
رحمتت را هيچ مرزي نيست
اي تو خالق دعا و مالك " آمين یا رب العالمین " 
صحیفه سجادیه
 

خانم اتسوکو (فاطمه) هوشینو.

 

به گزارش رهیافتگان:بخش اول مصاحبه خبرنگار مصاف با مستبصر ژاپنی، خانم اتسوکو (فاطمه) هوشینو.

 از چگونگی آشنایی تان با اسلام شروع کنیم؟

 

آشنایی من با دین اسلام به خاطر حادثه ۱۱ سپتامبر بود. وقتی آن صحنه را دیدم اولین لحظه خیلی شوکه شدم، بعد به خودم آمدم و فکر کردم که آیا ممکن است یک حادثه ای بطور طبیعی این گونه دیده بشود؟!

 

و به قول معروف رایحه توطئه شنیدم، چون درست شبیه به یک صحنه فیلم هالیوودی بود، و هم خیلی زحمت می کشیدند که در مورد دین اسلام سیاه نمایی کنند.

 

من در مورد دین اسلام خوب نمی دانستم اما چون همیشه از شبکه های تلویزیونی صحبت ازاسلام بود و از اسم های مسلمانان مثل، محمد، علی و… استفاده می کردند، من ناچار بودم به دین اسلام علاقه مند بشوم تا ببینم اسلام چه دارد که آنها مجبور هستند این قدر جنجال راه بیندازند، من نمی دانم اما باید خیلی مهم باشد، و بعد من شروع کردم به مطالعه.

 

• در زمان حادثه ۱۱ سبتامبر شما کجا زندگی می کردید؟
من در آن زمان در توکیو بودم. مطالعات من حدود شش ماه طول کشید. زمانی که مسلمان شدم در استان نیگادا بودم.

 

 زمان آن حادثه شما چند سالتون بود؟
اجازه بدین که نگم.

 

 چند سال است که اسلام آوردید و شیعه شدید؟
من اول تفاوت بین شیعه و سنی را نمی فهمیدم و برایم مهم هم نبود چون فقط به قرآن اهمیت میدادم، ولی شش ماه بعد از مسلمان شدن من متوجه شدم که باید شیعه بشوم.

 

 دقیقا چگونه شیعه شدید؟
من مطالعه می کردم ولی کتاب های خوبی نداشتم و کتاب های عمومی اساتیدی که مسلمان نبودند را می خواندم. به سایت های اسلامی می رفتم و مقالات را مطالعه می کردم و در کنار این ها قرآن را. در قرآن من جواب سوال سالیانه خودم را پیدا کردم: و ما خلقنا الجن والانس الا لیعبدون.

 

برای من زندگی خیلی پوچ و بی معنا بود، غذا می خورم، می خوابم، پول در میارم، لذت می برم، خرج می کنم و…؛ اما من نمی خواستم این طور ادامه بدهم، خیلی از ژاپنی ها واقعا بی هدف هستند، در ۱۰ سال گذشته در هر سال بیش تر از ۳۰۰۰۰ نفر خودکشی می کنند، و این آمار واقعا بالا است.

 

بعد از آن، من خواندم که بیش از ۷۵۰ آیه در مورد علوم انسانی در قرآن است که به خیلی از آن ها به علوم امروزی هم پی نبرده اند، و این واقعا یک معجزه است. مثلا حقوق زنان، آن ها در سیاه نمایی هایشان از دین اسلام می گویند که: زنان مسلمان مثل انسان زندگی نمی کنند و زندگی هایشان شبیه به برده ها است. ولی من خودم مطالعه کردم و دیدم این گونه نیست و ارزشی که برای زنان غربی مشخص کرده اند شاید این گونه دیده شود اما در اصل آنها زنان را به کالا تبدیل کرده اند.

 

 قبل از اسلام دینتون چی بوده؟
بودایی بودم

 

 یک بودای معتقد بودید؟
نه، من فکر می کنم که بودا ممکن است که آرامش بدهد اما هدایت نمی کند و کامل نیست، هدایت چیز دیگری است. من بودا را فرهنگ می بینم.

 

 خانواده شما با این مساله که شما به سراغ اسلام رفتید مشکلی نداشتند و موضعی نمی گرفتند؟
چرا، ما هر روز می جنگیدیم.

 

روزی به حال خودم سوره یس را انتخاب کردم و گوش دادم، برق زد، با این که من اصلا عربی را نمی فهمیدم، این معجزه قرآن است. همان اولین قسمت، همین که سوره یس شروع شد آن برق زد.

 

 آهنگش برایتان جالب بود یا مورد دیگری؟ می توانید توضیح بدهید؟
نمی دانم، نه آهنگش نبود، انگار که حضرت رسول پیش من آمدند و گفتند: بیا سمت من و در راه من باش، واقعا نمی توانم با کلمه ها توضیح بدم. قبل از سوره یس من واقعا تصمیم داشتم مسلمان بشوم، چون جواب سوال سالیانه ام را پیدا کرده بودم، اما جراتش را نداشتم، اما شما تصور کنید حضرت رسول پیش شما بیاید و به اسلام دعوتتان کند. من بعد از سوره یس مسلمان شدم.

 

در آن زمان من در نیگادا بودم و در توکیو یک مرکز اسلامی بود که فاصله زیادی با نیگادا داشت، اما من می خواستم هرچه زود تر مسلمان بشوم، با آن مرکز تماس گرفتم و گفتم من نمی توانم به آنجا بیایم اما می خواهم که مسلمان بشوم، میشود تلفنی شهادت بگویم؟ آن ها گفتند بیا و من اصرار کردم که نمی توانم بیایم چون خیلی دور هستم و به این ترتیب من شهادت دادم و مسلمان شدم.

 

این واقعا لطف خدا بود که من با آن مرکز رابطه مستقیم نداشتم چون امکان داشت که به آن سمت بروم.

 

آن مرکز چند کتاب کوچک و یک قرآن با ترجمه ژاپنی برای من فرستادند، من آن ها را می خواندم، تا این که کم کم متوجه شدم این ترجمه ها وهابی هستند و اشتباه دارند.

 

 چگونه متوجه شدین که ترجمه وهابیت است؟
من بعدا فهمیدم، الان می توانم بگویم که وهابی بودند. کم کم عربی را خودم یاد می گرفتم چون در نزدیکی ما کلاسی برای آموزش عربی نبود. من فهمیدم که مثلا در آیه ولایت: در مورد امیرالمومنین و کسانی که در رکوع صدقه می دهند، ( راکعون )را ( ساجدون ) معنی می کنند. این مسئله کاملا مشخص است و هر کس ذره ای عربی بلد باشد می فهمد.

 

یا درآیه تطهیر، کلماتی را اضافه می کنند و می گویند اهل البیت یعنی همسران پیامبر، در صورتی که اصلا در زبان عربی این گونه نمی شود.
من همیشه به اینترنت می رفتم تا با مسلمانان صحبت کنم و سوالاتم را بپرسم، آن ها همیشه به من می گفتند این ترجمه بر اساس تفسیر معتبری است و به همین دلیل قبولش کنید.

 

من پرسیدم چرا وقتی حضرت رسول فوت کرد، فقط امام علی(علیه السلام) پیش ایشان بودند و همه مراسم را گذاشتند و پی کار خود رفتند؟ و آنها در جواب گفتند: غیبت نکن!
این نه تنها قانع کننده نیست، بلکه خنده دار است و من به آنها گفتم: پس اگر من چیز بدی در مورد اسرائیل بگویم، غیبت میشود!!!
من آن زمان در چت روم با مسلمانان چه شیعه و چه سنی چت می کردم و خیلی جالب بود،اهل سنت، همه اهل سنت می گفتند که حرف شیعیان را گوش نکن، منحرف میشوی.

 

آن ها می گویند، مثلا می گویند: شیعیان قرآن دیگری می خوانند ، خب اگر من یک دقیقه بروم به یک سایت شیعی و قرآن آنجا را بخوانم مشخص میشود و من وقتی قرآن شیعه و سنی را باز کردم، یکی بود، تمام.

 

می گویند که شیعیان، سنگ (مهر) را می پرستند، ولی من فهمیدم که روی آن سجده می کنند، نه این که آن را پرستش کنند، اگر این طور باشد، آن ها هم فرش را پرستش می کنند. آن هم دروغ این هم دروغ…

 

یا می گویند شیعیان سه بار در روز نماز می خوانند، این طور نیست، شیعیان هم پنج نماز دارند، فقط و فقط نمازشان سه مرتبه، صبح، ظهر و مغرب است.

 

ولی شیعیان می گفتند که هر دو را مطالعه کنید و خودتان انتخاب کنید که کدام درست است. من از این اخلاق خوشم آمد چون این شیوه صحیحی است، اما گفتن(گوش نکن) یک نوع اجبار و اسارت است.

 

من احساس کردم که شیعیان به قرآن نزدیک تر هستند. من فکر می کردم کسانی که با حقیقت هستند احتیاجی ندارند که دروغ بگویند و آنها که دروغ می گویند، مشخص است که چه کسانی هستند. آن ها احتیاج دارند و باید روغ بگویند.

 

 شما با چه زبانی با آنها صحبت می کردید؟
انگلیسی.

 

 آن زمان شما متاهل بودید؟
نه، من مجرد بودم.

 

 چه زمانی ازدواج کردید؟
من یک روز مثل اولین باری که سوره یس را خواندم و خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم، دعا های شیعه را می خواندم، که به دعای یستشیر رسیدم و دوباره برق زد، من تا آن موقع، این قدر گریه نکرده بودم، به خودم گفتم که به این می گویند هدایت.

 

دعا از طریق ائمه منتقل شده است درست ؟ من تنها بودم و همه خانواده من دشمن بودند، وقتی دعا می خوندم، احساس می کردم که انگار ائمه یا حضرت رسول به من درس خصوصی می دهند. واقعا از روی دعا خواندن خیلی چیز ها را یاد میگیریم در مورد دین، و بعد با خودم فکر کردم که: کسانی که این ها را ندارند، چقدر بیچاره هستند.

 

با خودم تکرار می کردم: به این میگویند هدایت، به این می گوید هدایت، اگر این چیز ها را نداشته باشند، هدایت ندارند. و من تصمیم گرفتم شیعه بشوم، در اصل من با سوره یس مسلمان و با دعای یستشیر، شیعه شدم.

 

من همین طور ادامه می دادم و مطالعه می کردم، یک روز در یک سایت اسلامی صحبت می کردم، مثل چت روم، با مسلمانان که یک پیام را دیدم که می گفت: آیا دختر شیعه ای اینجا هست؟

 

بدون فکر کردن جواب دادم: بله

 

چون من تازه شیعه شده بودم خیلی خوش حال بودم و افتخار می کردم که بگویم: من شیعه هستم.